خاطره های به یاد ماندنی

این روزها می گذرند….

ولی من به این سادگی

از این روزهای تلخ نمی گذرم...

با خود می اندیشم واژه ی عذر خواهی گاهی چه غریب است و چه بی رحم ...

گاهی نیز مرحمی بر قلب های غریب...

این روزها میگذرد....


نوشته شده در یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:,ساعت 9:57 توسط علی g سوزوکی| |

من باور دارم ...
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست ندارند نیست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست دارند نمى‌باشد


:ادامه مطلب:
نوشته شده در چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:12 توسط علی g سوزوکی| |

نوشته شده در دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:,ساعت 11:14 توسط علی g سوزوکی| |

خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن ...

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:39 توسط علی g سوزوکی| |

به روايت افسانه‌ها روزي شيطان همه جا جار زد

كه قصد دارد از كار خود دست بكشد

و وسايلش را با تخفيف مناسب به فروش بگذارد

او ابزارهاي خود را به شكل چشمگيري به نمايش گذاشت

اين وسايل شامل خودپرستي ، شهوت ، نفرت ، خشم ، آز

حسادت ، قدرت‌طلبي و ديگر شرارت‌ها بود

ولي در ميان آنها يكي كه بسيار كهنه و مستعمل به نظر مي‌رسيد

بهاي گراني داشت و شيطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد

كسي از او پرسيد: اين وسيله چيست ؟

شيطان پاسخ داد: اين نوميدي و افسردگي ا‌ست

آن مرد با حيرت گفت: چرا اين قدر گران است ؟

شيطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد:

چون اين مؤثرترين وسيله ی من است

هرگاه ساير ابزارم بي‌اثر مي‌شوند

فقط با اين وسيله مي‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه كنم

و كاري را به انجام برسانم

اگر فقط موفق شوم كسي را

به احساس نوميدي ، دلسردی و اندوه وا دارم

مي‌توانم با او هر آنچه مي‌خواهم بكنم . . .

من اين وسيله را در مورد تمامي انسان‌ها به كار برده‌ام

به همين دليل اين قدر كهنه است !

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:39 توسط علی g سوزوکی| |

 

 

دلم برات تنگ شده..... اما من... من میتونم این دوری رو تحمل كنم...

 

به فاصله ها فكر نمیكنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه ... جای نگاهت رو نگاهم مونده ....

 

هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام كنم.... رداحساست روی دلم جا مونده ...

 

میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم ..... چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن....

 

حالا چطور بگم تنهام؟؟ چطور بگم تو نیستی؟؟ چطور بگم با من نیستی؟؟ آره! خودت

 

میدونی.... میدونی كه همیشه با منی .... میدونی كه تو ، توی لحظه لحظه های من جاری

 

هستی.... آخه تو ، توی قلب منی... آره ! تو قلب من....

 

برای همینه كه همیشه با منی... برای همینه كه حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی... برای

 

همینه كه میتونم دوریت رو تحمل كنم... آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه... هر وقت حس

 

میكنم دیگه طاقت ندارم.... دیگه نمیتونم تحمل كنم... دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس

 

عمیق میكشم.... دستامو كه بو میكنم مست میشم... مست از عطرت !!

 

صدای مهربونت رو میشنوم ... و آخر همه ی اینها به یه چیز میرسم.....!

 

به عشق و به تو..... آره... به تو !! اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه... اونوقت تو رو نزدیكتر از

 

همیشه حس میكنم.... اونوقت دیگه تنها نیستم حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش

 

دارم..  به این تنهایی دل بستم... حالا میدونم كه این تنهایی خالی نیست... پر از یاد عشقه ..

 

پر از اشكهای گرم عاشقونه!!

 

 

 .

 

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:39 توسط علی g سوزوکی| |

خواهم تو شوی،محبوب دلم
                  چون نرگس من، دیوانه ی من
                                روید رخ من،سویت ره من
                                            هستی چوبهشت،کاشانه ی من
                                             پروانه ی من،پروانه ی من
                              بی توچه کنم،مستانه ی من
                آوای تو شد،هم نغمه ی من
ای لاله ی من،بردی دل من
                 پروانه ی من،پروانه ی من
                                بی تو چه کنم،مستانه ی من
                                               آوای تو شد،هم نغمه ی من
                                                             ای لاله ی من،بردی دل من

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:39 توسط علی g سوزوکی| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت