خاطره های به یاد ماندنی

 

گوشی دو سیمکارته طرح آیفون 4S

با صفحــــه لمسـی و تـــاچ بســـیار قـــوی

به همراه بلوتــوث 2 و قابلیت اتصــال به اینتـــرنــت

دارای دو دوربین جلــو و عــقـــب بـــه همــــراه قلم تاچ

با صـــرف هـــزینـــه ای نــــاچیـــز صاحب آیفـــون 4S شـــوید

به همراه پکیج شارژر اوریجینـال و شارژر فندکی و باطری اوریجینال اضافه

 

http://hamkaran.net/upload/uc_1717.jpg

 

گوشی موبایل دو سیمکارت همزمان فعال طرح IPHONE 4S

در پشـت گــوشـــی عــلامت اپـــل و کالیفرنیــــا درج شــده است

دارای پک شارژر اوریجینال اضافه به همراه شارژر فندکی , هدفون, و کابل یوس ابی و قلم تاچ بسته بندی شیک

به همراه کلیه گوشی ها از تاریخ 12 بهمن 1391 یک عدد باطری یدک اوریجینال و هولوگرام دار به عنوان هدیه ارسال میگردد

شما میتوانید همزمان 2 سیم كارت در یك گوشی به صورت فعال داشته باشید.

این گوشی دارای کی برد تاچ و قلم تاچ دارای ویژگی های روز موبایل شامل اینترنت ،2  دوربین عکاسی ، سازگاری با برنامه های جاوا ، صداهای بک گراند ، کتاب الکترونیکی ، با کیفیت بسیار بالا میباشد
این گوشی با دارا بودن دو دوربین جلو و عقب همزمان امکان انجام مکالمات تصویری را نیز به شما میدهد.منو های این گوشی به صورتی طراحی شده است که ظاهری شبیه به اپل آیفون 4S  اوریجینال را تداعی میکند

بازی هایی نظیر Angry Birds , Talking Cat, Fruit Ninja,  ساعتها شمارا سرگرم خواهد ساخت

کلیه گوشی های این فروشگاه دارای یک ماه گارانتی تست و تعویض بدون قید و شرط در صورت وجود هرگونه مشکلی میباشند.

به همراه کلیه گوشی ها از تاریخ 1 خرداد 1392 یک عدد باطری اضافه اوریجینال و هولوگرام دار به ارزش 17000 تومان و یک پک شارژر اوریجینال اضافه همراه با شارژر فندکی به ارزش 25000 تومان ارسال میگردد.

 

 

توجه: برای کلیه مشتریانی که پرداخت آنلاین را انتخاب نمایند یک عدد سیمکارت دوقلوی ایرانسل  نیز ارسال خواهد شد

قیمت این محصول در سراسر ایران فقط: 184000 تومان

نوشته شده در جمعه 28 تير 1392برچسب:,ساعت 1:12 توسط علی g سوزوکی| |

درد ، مرا انتخاب کرد . . .
من ، تو
را . . .
تو رفتن را . . .
آسوده برو ، دلواپس نباش . . .
من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم . . .

*******

وابسته شدم به تو ، بی آنکه بدانم “ وابستگی ها ” ، وام های کوتاه مدتی هستند با بهره های سنگین . . !

***********

بهترین قصه ی دنیا عشق است و بدترین آن عادت . . .
اما بدترازهمه عادت به کسی است که روزی
عاشقش بودی . . . !

*********

ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻪ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﺸﮑﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ . . .

نوشته شده در پنج شنبه 9 خرداد 1398برچسب:,ساعت 16:12 توسط علی g سوزوکی| |

ميپندارم ماه

 

به نسیمی همه راه به هم می ریزد

کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد

 

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم

با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد

 

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است

گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد

 

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده استhttp://axgig.com/images/60094498972441802578.jpg

دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد

 

آه یک روز همین آه تو را می گیرد

گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد


 

نوشته شده در شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 14:4 توسط علی g سوزوکی| |

تنهایی یعنی:

خودت بنویســــی

و خودت هم خوشـــــت بیاد !

شعرها و عکس های عاشقانه بهارجون
نوشته شده در دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:2 توسط علی g سوزوکی| |


 

این من هستم که وفادار خواهم ماند

 

 

 

این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند !

 

 

 

این من هستم که آخرش میسوزم 

 

 

 

 

این تو هستی که میروی

 

و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم

 

نوشته شده در دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:,ساعت 22:33 توسط علی g سوزوکی| |

 

گاهی اینکه صبح ها
دلت نمی خواد بیدار بشی
همیشه نشونه ی تنبلی نیست!
خسته ای از زندگی
نمی خوای قبول کنی که یک روزِ دیگه شروع شده
.

نوشته شده در یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:,ساعت 14:12 توسط علی g سوزوکی| |

 

دلم بهانه ات را می گیرد

چقدر امشب حس می کنم نبود تو را

صدایت در گوشم می پیچد و می گویم :

دلم تنگ است…

ص
د
ایم کن !

نوشته شده در چهار شنبه 13 شهريور 1387برچسب:,ساعت 22:16 توسط علی g سوزوکی| |

سلطان و هیزم شکن
 


 
هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی ارگ و قصر خود روانه می شد . در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا میداد پادشاه به پیرمرد نزدیک شد و گفت : مردک مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی میبری .هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن و سلطان برای فرمان دادن و رعیت برای فرمان بردن . پیرمرد خند ه ای کرد و گفت : اعلی حضرت، اینگونه هم که فکر میکنی فرمان در دست تو نیست . به آن طرف جاده نگاه کن. چه میبینی؟

پادشاه: پیرمردی که بارهیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است .
پیرمرد: میدانی آن مرد، اولادش از من افزون تر است و فقرش از من بیشتراست؟
پادشاه: باور ندارم، از قرائن بر می آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد .

پیرمرد : اعلی حضرت آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است .او گاری نداشت و هر شب گریه ی کودکانش مرا آزار میداد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد .

بارسنگین هیزم، باصدای خنده ی کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک میشود .
آنچه به من فرمان میراند خنده ی کودکان است و آنچه تو فرمان میرانی گریه ی کودکان است!
 

 

 
 

آرزوی بزرگ
 
همه درصف ایستاده بودند و به نوبت آرزوهایشان را می گفتند. بعضی ها آرزوهای خیلی بزرگی داشتند. بعضی ها هم آرزوهای بسیار کوچک و پست!  نوبت به او رسید. از او پرسیدند: چه آرزویی داری؟ گفت : می خواهم همیشه به دیگران یاد بدهم، بی آنکه مدعی دانستن (دانایی) باشم. پذیرفته شد! گفتند چشمانت را ببند! چشمانش را بست.


وقتی چشمانش را باز کرد، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ در آمده است! با خود اندیشید: حتما اشتباهی رخ داده،  من که این را نخواسته بودم!

سالها گذشت. روزی داغی اره را بر روی کمر خود حس کرد. بازاندیشید: عمر به پایان رسید و من بهره خویش را از زندگی نگرفتم! با فریادی غمبار سقوط کرد. نفهمید چه مدت خواب بود یا بیهوش! با صدایی غریب؛ که از روی تنش بلند می شد؛ به هوش آمد. تخته سیاهی بر دیوار کلاسی شده بود.
 
 


امــیــد

روزی تصمیم گرفتم كه دیگر همه چیز را رها كنم. شغلم را دوستانم را، مذهبم را زندگی ام را !
به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت كنم. به خدا گفتم : آیا می توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟
و جواب او مرا شگفت زده كرد.
او گفت : آیادرخت سرخس و بامبو را می بینی؟
پاسخ دادم : بلی.
فرمود : هنگامی كه درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی از آنها مراقبت نمودم. به آنها نور و غذای كافی دادم. دیر زمانی نپایید كه سرخس سر از خاك برآورد و تمام زمین را فرا گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع امید نكردم. در دومین سال سرخسها بیشتر رشد كردند و زیبایی خیره كننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود. من بامبوها را رها نكردم. در سالهای سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نكردند. اما من باز از آنها قطع امید نكردم. در سال پنجم جوانه كوچكی از بامبو نمایان شد. در مقایسه با سرخس كوچك و كوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بیش از 100 فوت رسید. 5 سال طول كشیده بود تا ریشه های بامبو به اندازه كافی قوی شوند. ریشه هایی كه بامبو را قوی می ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می كردند.
خداوند در ادامه فرمود: آیا می دانی در تمامی این سالها كه تو درگیر مبارزه با سختیها و مشكلات بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحكم می ساختی؟ من در تمامی این مدت تو را رها نكردم همانگونه كه بامبو ها را رها نكردم.
هرگز خودت را با دیگران مقایسه نكن و بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل كمك می كنند. زمان تو نیز فرا خواهد رسید تو نیز رشد می كنی و قد می كشی!
از او پرسیدم : من چقدر قد می كشم.
در پاسخ از من پرسید : بامبو چقدر رشد می كند؟
جواب دادم : هر چقدر كه بتواند.
گفت : تو نیز باید رشد كنی و قد بكشی، هر اندازه كه بتوانی

.
پندی از سقراط حکیم

روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود.
علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم.
جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.
سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.
سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی.
آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟
و آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟
اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟
بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده.
بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.





 

نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:ن,ساعت 10:10 توسط علی g سوزوکی| |




 

نوشته شده در شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 14:55 توسط علی g سوزوکی| |

....

نوشته شده در پنج شنبه 3 مهر 1391برچسب:,ساعت 11:54 توسط علی g سوزوکی| |

 

یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم ، به هر حال ممنون از مشتت . . .

همه مرا به خنده  های باصدا می شناسند،این بالش بیچاره،به گریه های بی صدا

.

چه شباهت متفاوتی بیت ماست ، تو دل شکسته ای ؛ من دلشکسته ام !

این عشق برای من هیچ نداشت ، اما گلهای بالشم را "باغبان " خوبی بود اشک های هر شب من

نوشته شده در پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 11:41 توسط علی g سوزوکی| |

                                 اول عضو شید



برای دیدن بقیه عکسا به ادامه مطلب برید
 
 

:ادامه مطلب:
نوشته شده در چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 22:31 توسط علی g سوزوکی| |

مولای من مهدی جان :

دلم تنگ است این شبها، یقین دارم که می دانی

صدای غربت من را از احساسم تو می خوانی

شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین

بیا ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی

 

 

 


 

نوشته شده در پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:,ساعت 22:13 توسط علی g سوزوکی| |

دریافت کد به ادامه مطلب بروید

 نام مداح نام نوحه  کد نوحه 
رسول نجفیان بازهم ذواجناح می آید 221672 
رسول نجفیان بر نیزه ها شد سر شهیدان 221673
رسول نجفیان چه با مهمان کربلا کردند 221675
رسول نجفیان حسین به کربلا سفر میکند 221670
رسول نجفیان ذوالجناح می آید 2211308
رسول نجفیان کاروان بی ساریان 221674
رسول نجفیان کو شهیدم کفنت 221671



 


 

 


 

 
نوشته شده در یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:,ساعت 22:32 توسط علی g سوزوکی| |

آهنگ پیشواز تیم پرسولیس


 نام خواننده نام آهنگ  کد آهنگ 
------  پرسپولیس 331807 
 ------  پرسپولیس قهرمان  551539
------ قرمزته  221759 
 ------  یه پرسپولیس یه ایران  551540 
 ------  مردان پرسپولیس  551441 
 ------  ای پرسپولیس قهرمان  551542 
     
نوشته شده در یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:,ساعت 22:29 توسط علی g سوزوکی| |



 






<<به نام خدای عاشقا>>

روزگارم بد نیست غم كم میخورم

كم كه نه هر روز كمكم میخورم

عشق از من دورو  پایم لنگ بود

غیمتش بسیار دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود

چند روز یست كه حالم بد نیست

حال ما از این و آن پرسید نیست

گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل میزنم
 
حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل آمدوحالم را گرفت

 مازیاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه ماپنداشتیم

نوشته شده در چهار شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت 15:50 توسط علی g سوزوکی| |

این روزها می گذرند….

ولی من به این سادگی

از این روزهای تلخ نمی گذرم...

با خود می اندیشم واژه ی عذر خواهی گاهی چه غریب است و چه بی رحم ...

گاهی نیز مرحمی بر قلب های غریب...

این روزها میگذرد....


نوشته شده در یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:,ساعت 9:57 توسط علی g سوزوکی| |

من باور دارم ...
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست ندارند نیست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست دارند نمى‌باشد


:ادامه مطلب:
نوشته شده در چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:12 توسط علی g سوزوکی| |

نوشته شده در دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:,ساعت 11:14 توسط علی g سوزوکی| |

خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن ...

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:39 توسط علی g سوزوکی| |

به روايت افسانه‌ها روزي شيطان همه جا جار زد

كه قصد دارد از كار خود دست بكشد

و وسايلش را با تخفيف مناسب به فروش بگذارد

او ابزارهاي خود را به شكل چشمگيري به نمايش گذاشت

اين وسايل شامل خودپرستي ، شهوت ، نفرت ، خشم ، آز

حسادت ، قدرت‌طلبي و ديگر شرارت‌ها بود

ولي در ميان آنها يكي كه بسيار كهنه و مستعمل به نظر مي‌رسيد

بهاي گراني داشت و شيطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد

كسي از او پرسيد: اين وسيله چيست ؟

شيطان پاسخ داد: اين نوميدي و افسردگي ا‌ست

آن مرد با حيرت گفت: چرا اين قدر گران است ؟

شيطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد:

چون اين مؤثرترين وسيله ی من است

هرگاه ساير ابزارم بي‌اثر مي‌شوند

فقط با اين وسيله مي‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه كنم

و كاري را به انجام برسانم

اگر فقط موفق شوم كسي را

به احساس نوميدي ، دلسردی و اندوه وا دارم

مي‌توانم با او هر آنچه مي‌خواهم بكنم . . .

من اين وسيله را در مورد تمامي انسان‌ها به كار برده‌ام

به همين دليل اين قدر كهنه است !

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:39 توسط علی g سوزوکی| |

 

 

دلم برات تنگ شده..... اما من... من میتونم این دوری رو تحمل كنم...

 

به فاصله ها فكر نمیكنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه ... جای نگاهت رو نگاهم مونده ....

 

هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام كنم.... رداحساست روی دلم جا مونده ...

 

میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم ..... چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن....

 

حالا چطور بگم تنهام؟؟ چطور بگم تو نیستی؟؟ چطور بگم با من نیستی؟؟ آره! خودت

 

میدونی.... میدونی كه همیشه با منی .... میدونی كه تو ، توی لحظه لحظه های من جاری

 

هستی.... آخه تو ، توی قلب منی... آره ! تو قلب من....

 

برای همینه كه همیشه با منی... برای همینه كه حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی... برای

 

همینه كه میتونم دوریت رو تحمل كنم... آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه... هر وقت حس

 

میكنم دیگه طاقت ندارم.... دیگه نمیتونم تحمل كنم... دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس

 

عمیق میكشم.... دستامو كه بو میكنم مست میشم... مست از عطرت !!

 

صدای مهربونت رو میشنوم ... و آخر همه ی اینها به یه چیز میرسم.....!

 

به عشق و به تو..... آره... به تو !! اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه... اونوقت تو رو نزدیكتر از

 

همیشه حس میكنم.... اونوقت دیگه تنها نیستم حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش

 

دارم..  به این تنهایی دل بستم... حالا میدونم كه این تنهایی خالی نیست... پر از یاد عشقه ..

 

پر از اشكهای گرم عاشقونه!!

 

 

 .

 

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:39 توسط علی g سوزوکی| |

خواهم تو شوی،محبوب دلم
                  چون نرگس من، دیوانه ی من
                                روید رخ من،سویت ره من
                                            هستی چوبهشت،کاشانه ی من
                                             پروانه ی من،پروانه ی من
                              بی توچه کنم،مستانه ی من
                آوای تو شد،هم نغمه ی من
ای لاله ی من،بردی دل من
                 پروانه ی من،پروانه ی من
                                بی تو چه کنم،مستانه ی من
                                               آوای تو شد،هم نغمه ی من
                                                             ای لاله ی من،بردی دل من

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:39 توسط علی g سوزوکی| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت